یه روز معمولی در مهبد
رفتم تو اتاق دیدم فندوق (اسم مستعار یکی از فرشته ها)با چشم گریون اشاره میکنه به یکی از دخترا که منو زده
اومدم کنار اون فرشته ای که مقصر بوده در کمال تعجب دیدم که اونم گریه میکنه و میگه اون اول منو زد هنوز دعوا این قسمت و حل و فصل نکرده بودم صدای چند تا دیگه بلند شد دیدم نمیشه همشون و جمع کردم و گفتم نمایش داریم
از دو تا دختری که با هم دعواشون شده بود خواستم صحنه دعوا را اجرا کنند
فندوق آروم اومد سمت نهال که در حال خوندن کتاب بود و پاشو گذاشت رو کتابش
و خب نهال هم به علامت اعتراض فندوق و می زنه و بعد نتیجه معلومه فندوق هم ضربه ای می زنه و،،،،،
از تک تک بچه ها که شاهد نمایش بودند پرسیدم به نظر شما مقصر کیه و جواب ها و تحلیل های مختلف و شنیدیم
دوباره از دو تا دختر خواستم نمایش دیگه ای اجرا کنند در برداشت دوم قرار شد نهال رفتارش و اصلاح کند فندوق وارد میشه پاشو میذاره رو کتاب، نهال با آرامش میگه ممکنه خواهش کنم پاتو از رو کتابم برداری،،،،
تا اینجا رضایت رو تو چهره تک تک شون حس می کردم
گفتم یه صحنه دیگه نمایش داریم برداشت سوم فندوق رفتارش و اصلاح کنه،
فندوق میاد کنار نهال و به جای اینکه پاشو بذاره رو کتاب نهال که دیده بشه بهش میگه:میشه بیام کنارت با هم کتاب بخونیم و هر دو لبخند می زنند
خودشون هم باور نمیکردند که بتونن فی البداهه اینقدر قشنگ رفتارشان و درست کنند☺️
بازی قشنگی راه افتاده بود تک تک بچه ها میخواستند صحنه هایی که با هم درگیر شدند و موجب ناراحتی هم شده بودند و اجرا کنند و برداشت دوم و سوم برای اصلاح رفتارشون
قرار گذاشتیم این نمایش ها رو تکرار و تکرار کنیم البته که تمرین امشب اثری گذاشت که قول دادند روزهای آینده قشنگتر از امروز باشه
پ.ن:برداشت های دوم و سوم را دریابیم
مایل به ثبت دیدگاه هستید؟