داستان فرشتگان

داستان فرشتگان مهبد – پذیرش اولین گروه

بعد از ماه ها انتظار …  امروز شبنه ۵ مرداد ۱۳۹۸ برایم نامه ای از طرف بهزیستی در واتس آپ ارسال می شه … چندین و چندبار نامه را می خونم …

داستان فرشتگان مهبد – برج میلاد

شب اول فکر کردیم براشون پیتزا بخریم خوشحال میشن … ولی کاملا برعکس بود و نخوردند !!!  گفتم غذا چی دوست دارید بهار گفت املت نهال :عدسی پریا :صبحونه  و آرزو :خوراک لوبیا چیتی …

داستان فرشتگان مهبد – اولین تجربه خرید

فردای بازدید از برج میلاد رفتم براشون عینک و ساعت و کیف رو دوشی خریدم. تقریبا شبیه همون وسایلی که دخترا به خاطرش به دختری که با مادرش برج میلاد اومده بود، هجوم برده بودند. تصمیم گرفتیم بعدازظهر ببریمشون مرکز خرید هایپر و اینبار کلی قبلش باهاشون صحبت کردم که اگه از وسیله ای خوشتون بیاد نباید از کسی به زور بگیرید؛

داستان فرشتگان مهبد – عکس پرسنلی

حالا وقت اون رسیده که برای مدرسه رفتن آماده شون کنیم. یه مقنعه برداشتیم و باهاشون رفتیم عکاسی تا عکس پرسنلی برای مدرسه بگیریم

آخرین دیدگاه‌ها