انسان ها از اولین لحظه ی زندگی شون تا آخرین لحظه شکست های مختلفی رو تجربه می کنند…
یه روز معمولی در مهبد
رفتم تو اتاق دیدم فندوق با چشم گریون اشاره میکنه به یکی از دخترا که منو زده
کودکان ما به ترحم نیاز ندارند
تلاش می کنیم لغت “بهزیستی”در ذهن و قلب بچه هایمان از بین برود
و همگی برای “به زیستن” دست در دست هم به آینده ای روشن فکر کنیم …
میخوای منو پس بدی به بهزیستی؟
گفت میخوای منو پس بدی به بهزیستی؟
با تعجب گفتم اصلا!! چرا این فکر و کردی ؟
مامان چرا ما مثل بقیه بچه ها نیستیم؟
شب موقع خداحافظی یکی شون میگه مامان چرا ما مثل بچه های دیگه نیستیم؟
میگم یعنی چی؟ میگه یعنی شب ها پیش ما نمی مونی؟
دختر شانزدهم مهبد
از سرنوشت تلخی که طی کرده از طرد شدن های مکررش، از دست به دست شدنش در بهزیستی های مختلف و خانواده ای که فکر می کرد میتواند نگهش دارد و بعد پشیمان شده بود!!
سه سالگی مهبد مبارک
این روزها خیریه مهبد وارد سه سالگی خودش شد و دقیقا مثل یه بچه داره رشد می کنه و سال به سال بزرگتر می شه. سه سالگیمون مبارک باشه
صحبت با فرشته ها
به نظرتون یه کودک در یک خانواده ی معمولی هم چنین آرزوهایی داره یا اونارو حق طبیعی یک انسان میدونه؟ آرزوی آرامش، آرزوی درس خوندن و …
آخرین دیدگاهها