سه سالگی مهبد مبارک

🍀 سه ساله شدیم 🍀
مهر سال ٩٧ بعد کلی رفتن و اومدن به بهزیستی مجوز تاسیس شبه خانواده و گرفتم ولی خبری از بچه نبود هر روز پیگیری، هر روز تماس، هر روز جواب سربالا شنیدن، عین یه مادر که نه ماه باردار هست و لحظه شماری میکنه برای دیدن فرزندش با این فرق که بیشتر از نه ماه منتظرم گذاشتن، یکی تو سازمان بهم گفت که حتما هفته بهزیستی (اواخر تیر)مرکز شما هم افتتاح میشه و بهتون بچه میدن!من که واقعا خسته و ناامید شده بودم گفتم نمیذارم هفته بهزیستی افتتاح بشه!!و این شد که دقیقا در لحظه ای که تهدید کردم منصرف شدم، در آخرین لحظات ساعات اداری چهارشنبه دوم مرداد نود و هشت
نامه تحویل چهار دختر نازنین و فرستادن …
باید تا شنبه صبر می کردم، صدها بار تو این دو روز نامه رو خوندم
قیافه هاشون و تجسم کردم…
اسمشون و صدا زدم
گریه کردم
خندیدم
تا شنبه پنجم مرداد شد…
ساعت ٨ صبح….
قبل اینکه در شیرخوارگاه رسما باز بشه
با خوشحالی نامه ترخیص بچه ها رو به نگهبانی شیرخوارگاه نشون دادم
در و باز کرد و گفت باید تو اتاق مددکاری منتظر بمونم،
چه انتظار شیرینی
مددکار اومد و پرونده بچه ها رو برام آورد و چند تا امضا ازم گرفتند
گفت صبر کنید تا بچه ها رو آماده کنیم،
گفتم ماه‌هاست منتظرم …
اسامی بچه های شیرخوارگاه و تعدادشون و تاریخ ورودشون به بهزیستی روی تخته وایت برد نوشته شده بود غرق در خوندن اسامی بودم که نهال و بهار و پریا و برام آوردند😍
نهال عروسک کوچکی تو بغلش داشت، چشماش خیس اشک بود، آخه با برادر کوچکترش که همونجا بود مجبور شده بود خداحافظی کنه،
بهار ولی خوشحال بود و لبخند می زد،
پریا مضطرب و کمی گریان از پشت سر مربی منو نگاه می کرد،
در آغوش گرفتمشون،
گفتم برویم سوار ماشین بشیم
یه کم با هم دعوا کردند که کدومشون دستای منو بگیرند، بهار دست راستم و گرفت و پریا دست چپ و نهال گوشه مانتو و چسبیده بود،
سوار ماشین شدیم و رفتیم تا از شیرخوارگاه دیگه ای آرزو و تحویل بگیریم،
در سومین سال تاسیس مامان هفده دختر زیبام،
دخترهایی که تا به ما برسند مسیر سختی و پشت سر گذاشتند
برای پا گرفتن این مجموعه آدم های زیادی حمایتمون کردند،
چقدر خوشحالم که تنهامون نذاشتید
خیلی ها ناشناخته اومدند و کمک کردند و بهمون امید دادند که تونستیم ادامه بدهیم،
سپاسگزار حضور ارزشمند همه شما همراهان هستم از دل و جان ❤️
پ.ن: خداوندﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ وجودمان ﺍﺭﺗﻘﺎﺀ ﺑﺒﺨﺶ 
اﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺻﺒـﺮ
ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾمان ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾمان را نزدیکتر …
مامان نیکو هفتم مرداد ١۴٠٠

 

, , , , , , , ,
اشتراک گذاری:

مایل به ثبت دیدگاه هستید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین دیدگاه‌ها

آخرین دیدگاه‌ها