بُعد پنهان زندگی

یکی از دخترانم مدتهاست دلتنگ خواهر و برادر کوچکتر از خودش است.
چند وقت پیش که دو تایی برای خرید بیرون رفته بودیم در ماشین پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم مادر و پدری به همراه دو بچه با شادمانی از جلو ماشین رد شدند و دخترم با دیدن این صحنه به شدت به گریه افتاد.
یاد زمانی افتاده بود که در کنار مادر و پدر و خواهر و برادرش زندگی می‌کرده که یکباره آتش اعتیاد مادر و بعد پدر و همه زندگی‌شان را می سوزاند، همه چیز فرو می پاشد و کودکان راهی بهزیستی می گردند.
دخترم لحظه لحظه جدایی از خانواده را با درد به یاد می آورد، و سخت تر از آن لحظه جدا شدن از خواهر و برادر کوچکترش، با مشخصاتی که در پرونده ثبت شده پیگیر خواهر و برادرش هستیم با کمال تعجب و تاسف متوجه می شوم که خواهر و برادر از بهزیستی به پدر معتاد و زباله گرد مجددا بازگردانده شده اند و اینبار نیز بدون بررسی دقیق از وضعیت فعلی، بچه ها به پدر سپرده شده اند در جایی که مادری هم وجود ندارد 😔😔
خیریه ای صبح ها خواهر و برادر دخترم را به مرکز آموزشی که به این منظور تجهیز کرده اند برده و عصرها به پدر باز می گردانند تا بچه ها ساعاتی دور از اعتیاد و فقر زندگی کنند،
به همراه دخترم وارد مرکز آموزشی می شویم که خواهر و برادر دخترم به همراه ده ها کودک با شرایط مشابه وجود دارند لحظه ملاقات
آغوش ….
گریه …..
خواهرش دختری نحیف است که دستش بر اثر جراحتی باندپیچی شده است و کاملا از سو تغذیه رنج می برد و برادر که زمان جدایی از خانواده هنوز شیر خوار بوده به سختی خواهر بزرگش را به یاد می آورد، مقداری شکلات و کادویی برایشان آورده ایم ساعتی با هم بازی می کنند.
چشمان خواهر و برادر غصه دار و نگران است !!!
با مددکار مربوطه صحبت میکنم تا بچه ها مجددا به بهزیستی برگردانده شوند …
تا شاید بتوانیم خواهر را پذیرش کنیم،
کار سختی است پدر از حضور دو فرزندش امرار معاش می کند، تنها حسی که به جز غم در این لحظه دارم حس سپاسگزاری است سپاسگزار از اینکه دخترم به جای زندگی در خانه ناامن پدری در کنار ماست.
پیانو می نوازد و آینده ورزشی موفقی در پیش رو دارد …
آرزو می کنم روزی خواهر و برادرش نیز کنار ما باشند …

, , , , , , , ,
اشتراک گذاری:

مایل به ثبت دیدگاه هستید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین دیدگاه‌ها

آخرین دیدگاه‌ها