دختران جدید خانه مهبد

چند ساعتی میشد به نت دسترسی نداشتم
واتس آپ و که باز میکنم از خوشحالی فریاد می زنم خدایا شکرت
در نامه نوشته شده که دو خواهر به جمع دخترانم اضافه شده است و فردا باید از بهزیستی تحویل گرفته شوند
بلافاصله وسایلشان را تهیه می کنیم از لباس و کیف و لوازم التحریر تا حوله و مسواک و لوازم شخصی و…
سایر دخترانم در چیدن وسایل دو خواهر جدید که هنوز نیامده اند به من کمک می کنند
فضای موسسه آرام به نظر می رسد
هر یک از دخترانم خاطراتی از روز اولی که به خانه مهبد آمده اند را تعریف می‌کنند
عکس های روزهای اولشان را نگاه می کنم تک تک روزها در ذهنم به سرعت مرور می شود
بالا و پایین شدن های زیادی را تجربه کرده ایم در تک تک از دست دادن هایشان شریک بوده ام
و اینبار منتظر دو خواهرم که فردا به جمع ما می پیوندند
دو خواهری که در نوزادی به شیرخوارگاه سپرده شدند و بعد دو سال به مرکز شبه خانواده دیگری رفته و بعد مدت کوتاهی از آن مرکز به فرزند خواندگی سپرده شدند و حالا تجربه تلخ پس داده شدن
و مجددا به بهزیستی برگردانده شدن و امشب در انتظار سرنوشت جدیدی که فردا صبح در انتظارشان است سر بر بالین گذاشته اند
قلبم از دردی که با این سن کم تجربه کرده اند فشرده می شود
و من دوباره در از دادن هایشان شریکم …

شب شده است به آسمان پر ستاره نگاه می کنم
و با خودم زمزمه میکنم
با یکدیگر و دست در دست هم دوباره
جاده سرنوشت را خواهیم ساخت
فردا روز دیگری است …
در انتظار دختر هیجدهم و نوزدهم
برایمان دعا کنید ✨✨
سه شنبه ٢٨ دی ماه ١۴٠٠

, , , , , ,
اشتراک گذاری:

مایل به ثبت دیدگاه هستید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین دیدگاه‌ها

آخرین دیدگاه‌ها