تجربه خرید
بخش اول: چند روز قبل بچه هامون به صرف افطار و شام و گردش به پارکی دعوت شده بودند میدانستم در آنجا چند غرفه هست و فرصتی که بچه ها بتونن با پول عیدی هاشون خرید کنند تعدادمون زیاد بود و برخی از غرفه دار ها در جریان این دعوت قرار داشتند من کنار ایستاده بودم تا بچه ها خودشان ببینند که چیزی که انتخاب کردند و میتوانند بخرند یا نه
چند تا از فروشنده ها از سر دلسوزی تا می دیدند که از چیزی خوششان اومده حاضر میشدند که بهشون رایگان بدهند
اینجا بود که اومدم جلوتر گفتم عزیزم قیمت واقعی جنس تون رو بهشون بگید اگه توانستند که می خرند و اگر نه که صبر میکنند تا زمانیکه بتوانند خرید کنند و نیاز به دلسوزی و ترحم ندارند
بخش دوم: وارد سالنی شدیم که سفره افطار سرتاسر گسترده شده بود از ابتدای ورود دوربین های حرفه ای و موبایل به دست ها شروع به عکاسی و فیلمبرداری کردند که از همگی خواهش کردیم از بچه های ما عکس و فیلمی گرفته نشود
واژه “بچه های بهزیستی” که توسط میزبان ها و اطرافیان مرتبا تکرار میشد ناراحتشون میکرد
به بچه هام میگفتم ما بهزیستی نیستیم
ما خانواده ایم و با خوشحالی همه شون تایید میکردند.
بخش سوم : دخترم از مدرسه به خانه آمده و با خوشحالی بلوز و شلواری را از کیف اش خارج میکند و می گوید معلم بهم داده است ازش می پرسم تو حرفی زدی که لباس نیاز داریم میگوید نه!
ازش می پرسم معلم به همه کادو داده یا فقط تو میگوید فقط من.
می پرسم به خاطر کدوم کار خوب یا نمره خوب بوده میگوید همین جوری بهم داد!
فردا صبح به مدرسه مراجعه میکنم. معلم میگوید که به خاطر شرایط بچه میگویم چه شرایطی
می گویند خب “بچه بهزیستی”هست و ما اینجا حواسمون به بچه های اینجوری هست به خاطر دقت نظرشون تشکر میکنم ولی توضیح میدهم که حداقل بهانه ای بهتر برای هدیه دادن می توانست وجود داشته باشد ترحم و دلسوزی در ضمیر ناخودآگاه شان این حس را ایجاد می کند که من نقصی دارم و آدم ها باید به من محبت کنند عزت نفسشان را می گیرد و…
پ.ن:مهربانان و همراهان عزیز
به نگاهی و کلامی و رفتاری
به عزت نفس شان،
تنها دارایی شان ناخواسته آسیب نزنیم….
مایل به ثبت دیدگاه هستید؟