آرام باشید کودکان همراهِ من … کسی چه میداند …؟! شاید همین فردا چشممان به خوشی باز شود، شاید دردها به پایانِ خودشان رسیده باشند … دنیا دنیای دیگری باشد و دستها به گرمی و دوستی قفل شوند … کسی چه میداند …؟! شاید اینبار سرنوشت برایمان خوابهای خوش دیده باشد … کسی آن بالا بالاها حواسش به ما هست و گویی وقت آن رسیده است ما نیز آسمان را در آغوش بکشیم … بیایید فردایی را به تصویر بکشیم که اسباب خوشبختی دست من و شماها باشد! بیایید برای یکبار هم که شده باهم و برای هم آرزو کنیم! از یکدیگر طلب مهر و عطوفت کنیم! چشمها را به میدان بکشانیم برای عشق و با قلبهامان لمس کنیم گرمیِ وجود را… بیایید برای هم نور بخواهیم، روشنی و پاکی بخواهیم و شادی … سرتان را با من بالا بگیرید ، سپیدی را ببینید که نویدِ روزهای بهتر میدهد … و خدایی که حواسش به ما هست … که به ما امید دارد، مادامیکه حلقه ی عشق جاری ست، تا زمانیکه من و شما هستیم تا ما معنا شود… همراهان من … بیایید دست به دستِ خدا دهیم و دعا کنیم به نیتِ صحت، آرامش و آسایش روح و جسممان … و قدر بدانیم باهم بودن را، قدر بدانیم حضور را که نیستی درد دارد.
پ.ن: شهریور ماهی ست که چهار دختر ما قدم به این هستی گذاشته اند. اما نمیدانیم که باقی دخترانمان در چه روز و ماهی به دنیا آمده اند. پس بر آن شدیم تا تولد همه ی ١۴ گل دخترمان را در یک روز برگزار کنیم.
تولدتون مبارک دخترای زیبا و دوست داشتنی شادی و خوشبختی شما آرزوی قلبی ماست ٢١ شهریور ٩٩
آخرین دیدگاهها