۲۸ مرداد ۱۴۰۱دردنامه یکی از دخترانخانه مهبددستهبندی نشدهبدون دیدگاهپسندیدنUnlikeپسندیدنوارد خانه می شوم همه دخترانم بلند سلام می دهند روبوسی می کنیم در آغوش می گیرمشان یکی از دخترانم بی توجه سرش پایین است و موهایش در صورتش پخش...ادامه مطلب
۵ مرداد ۱۴۰۱نمایشگاه نقاشیخانه مهبددستهبندی نشدهبدون دیدگاهپسندیدنUnlikeپسندیدنچهارمین سال تاسیس خانه مهبد همزمان شد با ترخیص یکی از دخترانم به خانواده اش و در کمتر از بیست و چهار ساعت پذیرش عضو جدید دختر کوچولوی هفت ساله...ادامه مطلب
۵ مرداد ۱۴۰۱بازگشت به آغوش خانوادهخانه مهبددستهبندی نشدهبدون دیدگاهپسندیدنUnlikeپسندیدنپسر بزرگتر با اینکه هیجده سال بیشتر نداشت اما تمام توانش را برای ساختن دوباره خانه اشان به کار بست روزها و شب ها کار کرد و بعد چند سال...ادامه مطلب
۳۱ تیر ۱۴۰۱مادر گمشدهخانه مهبددستهبندی نشدهبدون دیدگاهپسندیدنUnlikeپسندیدنپرسیدم دوست داری با مادرت صحبت کنی؟ شانه هایش را با بی تفاوتی بالا انداخت!
۸ تیر ۱۴۰۱نیایش با خداخانه مهبددستهبندی نشدهبدون دیدگاهپسندیدنUnlikeپسندیدنخدایا آرزو دارم که هیچ کودکی در جهان کتک نخورد و گریه نکند و در آرامش باشند و به آرزوهایشان برسند.
آخرین دیدگاهها