قول مادر
مادرش بهش قول داده بود که تا آخر پاییز بیاید دنبالش
پنج سال قبل روز آخر تابستان هنوز شش سالش تمام نشده بود
که اومد و شد دختر ما
پاییزها اومدند و رفتند و
مادرش نیامد که نیامد….
چند وقتی است خانواده مهربانی تصمیم گرفته است که دخترم را به فرزندی قبول کند اما دخترم به روانشناس گفته که فقط وقتی به فرزند خواندگی می رود که مادرش بهش بگوید
شاید سنش هنوز برای پذیرش این واقعیت که مادری در کار نیست و باید واقعیت زندگی رو هر چند تلخ قبول کند کم باشد ولی وقتی دیشب دنبال جمله ای در گوگل می گشت تا امروز روی بوم بنویسد
فهمیدم که چقدر بزرگ شده است….
اشتراک گذاری:
مایل به ثبت دیدگاه هستید؟